دِر هَم



این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


سعی میکنم دورش کنم این نفرت رو،حال بد، حماقت و .

نمیدونم دقیقا چمه فقط میدونم آشوبم و قلبم بدرد اومده

چرا خوب نمیشم؟ چرا تموم نمیشه؟ چرا این فکرا ولم نمیکنن، خیلییییی خستممممم 

خیلیییی

میدونی خدا دیگه حسابی تنهام دیگه فقط تورو دارم فقط.

زودازهمه بریدم

فقط این حس نفرت رو ازم بگیر و ارومم کن. بغلم کن. دستتو بکش رو سرم و باهام حرف بزن.


اینقدر ضربان قلبم بالاست و دلهره دارم 

یه لحظه دیدم.

ازش بدم میاد چقدر بگم. چقدر همشم جلو چش

حالم خوب نیست.

ازین تنهایی دارم میمیرم.

نماز خوندن ارامش نمیده گریه کردن نمیده

خدایا یکم ارامش بده بهم

گلوم درد میکنه نفسم میگیره. قلبم قلبِ بیچاره من


امروز بدون سحری روزه گرفتم و شدیدا معدم درد میکنه

اونقدر فکرو خیال کردم که دیگه مغزم داغ کرد

احساس میکنم فشارمم پایینه

خدایا میبینی؟! . چه موندنیه؟!

عمیقا غصه دارم دق میکنم . 

دیگه توان ندارم نه موندن ن حرف زدن زندگی کردن

باید برم ی گوشه واسه خودم باشم میشه کمکم کنی؟! محو شم اصلا؟!


یه لحظه یادش افتادم و یطوری شدم حق دارم بهم برخورده ؟ خیلی حس بدی بود حالا این بی اعتمادیه و ترس حق بااونه ولی خوب بود به روم نمیاورد 

به نظرم وقتی چیزی از طرفت نمیدونی یعنی یه بی اعتمادیه هست ته ته دلش !

پس چه ارتباطیه این؟ حتما سر فرصت باید به روش بیارم و بگم . 

حتی مایل نیستم دیگه صحبت کنیم بخاطر این همه ترس !

کاش منم کمی تودار بودم و هیچیمو نمیدونست . ! 

ازین به بعد باید حواسمو جمع کنم چیزیو نگم و توضیح ندم ووو. هرچند خودش میپرسه منم جواب میدم از سن پدر و مادر بگیر ! 

من حتی یه سن ساده خواهرشم نمیدونستم !

والا من یکیشو بپرسم کلی میپیچونتم .

خیلی ناراحت شدم دیشب که اونطور گفت . خیلی زیاد  

نمیدونم اینجارو میخونه یا نه . بخونه کارمو راحت کرده .

یاد اولین تماسش افتادم که بلافاصله گفت این خط خودم نیست یوقت زنگ نزنی و اینجور چیزا . به نام خودم نیست 

انگار من بهش زنگ زدم و زور کردم باهام حرف بزن .

خلاصه حق با منه این بار  

هه !

قطعا خودشم بود تو یه سکوت طولانی میرفت  و ناراحت میشد و هنگ میکرد ووووو  

کلی باید منت میکشیم  


آی خدا .


قلبم بدرد اومده و نفسم گرفته ، آرامشم بهم ریخته ، داغونم داغون

دلم میخواد برم عین ماه رمضونی سجادمو پهن کنم و چادر گل گلیمو مثل شبِ اول قدری بزارم سرم و از ته دل زار بزنم .

دلم میخواد زار بزنم بگم جز تو دیگه هیشکی نیست و من تنهای تنهام ‌.

دارم دق میکنم دق.

من آرزوی مردن نمیکنم ها 

میشه فقط منو زودتر ببری؟ ببر ! منِ بی هدف بی انگیزه بی آینده رو ببر پیش خودت تا بیشتر از این رسوا نشده.

خدایا میبینی وضعِ من چطوریه؟!

میبینی نه.

میدونم خیلی خوبی.

اما دلم تورو میخواد و یه دلی ک بشکنه باز و اشکش دربیاد.

کاش قلبم نزنه‌.

منو ببخش خدا


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها